:::منبع کد آهنگ:::

منبع کد آهنگ کلیک کنید

چت روم فارسی کلیک کنید

پویا رضایی - دوستی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پویا

((برای "چشم" باید اتفاقی افتاده
باشد...!))

 


 

دیدن چشمون تو برام یه عادت
شده بود

دل تو کعبه و کار من عبادت شده بود

شوق خواستنت همیشه موج میزد تو چشم من

خنده و
لبخند تو برام یه حاجت شده بود

( غم تو خوردن جلایی دیگه داشت
با تو مرد نم صفایی
دیگه داشت
قدیما با هم میمردن عاشقا
اخه زندگی صفایی دیگه
داشت
اخه زندگی صفایی دیگه داشت )


تا به لب هامون
طعم لبخندی رسید<\/h3>

من همون تنهاترینم که دلم رو
به عشق تو سپردم

تو همون امید بودنی که به امید
تو هنوز نمردم

من همون خیلی دیوونم که همیشه
عاشقت میمونم

تو همون معشوق نابی که روز و
شب اسمتو میخونم

من همون خسته ترینم که دیگه
طاقت دوریتو ندارم

تو همونی که آرزومه دست تو دست
گرم تو بذارم

من همون دریای دردم که میخوام
دورت بگردم

تو همونی که اگه بخندی منم با
خنده هات میخندم

من همون عاشق ترینم که اگه
بخوای واست میمیرم

تو همون فرشته نجاتی که یه روز
میای و نمیذاری من بمیرم

من همون بدون ماهم که حتی
ستاره هم ندارم

تو همون ماه و ستارم که با تو
دیگه هیچی کم ندارم





 

به چشمای تو سوگند
...............................

عاشق                           عاشق تر

نبود در تار و پودش           دیدی گفت عاشقه عاشق

@@@@@@@   نبودش  @@@@@@@@@

امشب همه جا حرف  از آسمون و مهتابه  ،  تموم خونه دیدار این
خونه

فقط  خوابه ، تو که رفتی هوای  خونه تب داره  ،  داره  از درو
دیوارش غم

عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ،  بیا بر گرد
تا ازعشقت

نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو
سوزوندش

حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و  گنجشک
 کلاغای

سیاه پوشن ،  چراغ  خونه  خوابیده  توی  دنیای خاموشی  ،   دیگه
 ساعت رو

طاقچه شده کارش فراموشی  ،  شده کارش فراموشی  ،  دیگه  بارون 
نمی

باره  اگر چه  ابر سیاه  ،  تو که  نیستی  توی  این خونه ، 
 دیگه  آشفته

بازاریست  ،  تموم  گل ها  خشکیدن مثل خار بیابون ها ،  دیگه
 از

رنگ  و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم
گفت

گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق
گذرکردیم

گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو

به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری

گفتم که تو می دونی،سرراه

تو می میرم ، ولی

تا لحظه مردن

نمی گیرم

دل از



نظر  

نوشته شده توسط پویا رضایی در یکشنبه 88/4/7 ساعت 9:23 عصر موضوع | لینک ثابت


برای تو

ادامه مطلب...


نظر  

نوشته شده توسط پویا رضایی در یکشنبه 88/4/7 ساعت 9:23 عصر موضوع | لینک ثابت


نازنین


ای نازنین       

ای نازنین لبانت را از خنده باز کن

تا بتوانم عشق را درسرخی وقشنگی لبانت دریابم

و با یک بوسه مزه عشق را بچشانم

و پشت میله های قفس غم آوارگی ام را احساس نکنم

تا از بیهودگی نجات یابم

ای نازنین اگه تو بخواهی از من جدا شوی

آسمان چشم هایم ابری خواهد شد

تیرگی آن را می پوشاند

و قطره قطره اشک را بر گونه ام نمایان می کند

بیا که تنها نگاهم به دنبال توست

 

 چگونه بگویم دوستش دارم؟

یکی را دوست می دارم ولی افسوس که او نمی داند

نگاهش می کنم بلکه شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم

ولی افسوس که او هرگز نگاهم را نمی خواند

به برگ گل نوشتم من که او را دوست می دارم

ولی افسوس که او گل را به زلف کودکی اویخت تا او را بخنداند

بر روی ماه نوشتم که او را دوست می دارم

ولی ناگه زابر تیره برقی جست و روی ماه تابان را پوشانید

پس چگونه گویم که او را

دوست می دارم؟؟

 

 

ای عشق من

دراین جهان جزتو کسی راندارم دل به دوستی وعشق تو خوش کرده ام

وبه دوستی که با نسیمی نلرزد و باطوفانی ویران نگردد

و از جهانی پر از مشکلات نترسد

گویی دوستی وعشق ما یک غنچه نشکفته است که با یک غبار پژمرده

میشود و ما تجربه باغبان پیر را نداریم که این غنچه زیبا راباشبنم سحری

گاهی آبیاری کنیم وشادابش کنیم

و قدرت بی پایان حاکم جهان را هم در خود سراغ نداریم تا با قهر و غضب

این غنچه گریز پای بر سر راه آورده

شاید از سخنانم خشنود نشوی ولی این بار تو را مخاطب قرار می دهم

از من نرنج میدانم سخنانم تلخند و گزنده. میدانم که برایت همدمی آرمانی

نبوده ام و نیستم ولی سوگند به عشق که تو همه چیز منی. رویاهای من

همه از توست و از نوری که از چشمان زیبایت و نگاه پر از عشقت

سرچشمه گرفته است.

بر من بخند ای فرشته رویایی من

کسی به در می کوبد؟

خوابت حرام می شود!

نفست سنگین تر از همیشه می گردد...

و قلب ات.......

ایستادن را مجالی تازه می یابد به استراحتی همیشگی "

چشمانت را گریزی از باران نیست.....

وخیالت را آرامش....خیالی واهی ست!!

لذتی هوس آلوده به ذهن ات موج میزند.....

و صدای فریاد می شنوی.....

آرامش ات را به چیزی یافته ای....

شکوه کسی نا آرامت می کند.....؟

لبخندی به لب می نشانی......

نگاه هایی خیره به راه......بی قرار می کند!

خواب به چشمانت چنگ میزند!

و به وهم آشوب دو آشیانه بی تاب می شوی!!

مادر بیمار تر از آن است که تصور کنی....

و مادر بزرگ...بی قرار تر از همیشه!

 


 




نظر  

نوشته شده توسط پویا رضایی در یکشنبه 88/4/7 ساعت 9:23 عصر موضوع | لینک ثابت


نگار جون

ادامه مطلب...


نظر  

نوشته شده توسط پویا رضایی در یکشنبه 88/4/7 ساعت 9:23 عصر موضوع | لینک ثابت


نازنین


ای نازنین       

ای نازنین لبانت را از خنده باز کن

تا بتوانم عشق را درسرخی وقشنگی لبانت دریابم

و با یک بوسه مزه عشق را بچشانم

و پشت میله های قفس غم آوارگی ام را احساس نکنم

تا از بیهودگی نجات یابم

ای نازنین اگه تو بخواهی از من جدا شوی

آسمان چشم هایم ابری خواهد شد

تیرگی آن را می پوشاند

و قطره قطره اشک را بر گونه ام نمایان می کند

بیا که تنها نگاهم به دنبال توست

 

 چگونه بگویم دوستش دارم؟

یکی را دوست می دارم ولی افسوس که او نمی داند

نگاهش می کنم بلکه شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم

ولی افسوس که او هرگز نگاهم را نمی خواند

به برگ گل نوشتم من که او را دوست می دارم

ولی افسوس که او گل را به زلف کودکی اویخت تا او را بخنداند

بر روی ماه نوشتم که او را دوست می دارم

ولی ناگه زابر تیره برقی جست و روی ماه تابان را پوشانید

پس چگونه گویم که او را

دوست می دارم؟؟

 

 

ای عشق من

دراین جهان جزتو کسی راندارم دل به دوستی وعشق تو خوش کرده ام

وبه دوستی که با نسیمی نلرزد و باطوفانی ویران نگردد

و از جهانی پر از مشکلات نترسد

گویی دوستی وعشق ما یک غنچه نشکفته است که با یک غبار پژمرده

میشود و ما تجربه باغبان پیر را نداریم که این غنچه زیبا راباشبنم سحری

گاهی آبیاری کنیم وشادابش کنیم

و قدرت بی پایان حاکم جهان را هم در خود سراغ نداریم تا با قهر و غضب

این غنچه گریز پای بر سر راه آورده

شاید از سخنانم خشنود نشوی ولی این بار تو را مخاطب قرار می دهم

از من نرنج میدانم سخنانم تلخند و گزنده. میدانم که برایت همدمی آرمانی

نبوده ام و نیستم ولی سوگند به عشق که تو همه چیز منی. رویاهای من

همه از توست و از نوری که از چشمان زیبایت و نگاه پر از عشقت

سرچشمه گرفته است.

بر من بخند ای فرشته رویایی من

کسی به در می کوبد؟

خوابت حرام می شود!

نفست سنگین تر از همیشه می گردد...

و قلب ات.......

ایستادن را مجالی تازه می یابد به استراحتی همیشگی "

چشمانت را گریزی از باران نیست.....

وخیالت را آرامش....خیالی واهی ست!!

لذتی هوس آلوده به ذهن ات موج میزند.....

و صدای فریاد می شنوی.....

آرامش ات را به چیزی یافته ای....

شکوه کسی نا آرامت می کند.....؟

لبخندی به لب می نشانی......

نگاه هایی خیره به راه......بی قرار می کند!

خواب به چشمانت چنگ میزند!

و به وهم آشوب دو آشیانه بی تاب می شوی!!

مادر بیمار تر از آن است که تصور کنی....

و مادر بزرگ...بی قرار تر از همیشه!

 


 




نظر  

نوشته شده توسط پویا رضایی در شنبه 88/4/6 ساعت 7:5 عصر موضوع | لینک ثابت


<      1   2   3   4   5   >>   >

دانلود